فتوی پیر مغان دارم و قولی است قدیم
چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم *** روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من *** سال ها شد که منم بر در میخانه مقیم
مگرش خدمت دیرین من از یاد برفت *** ای نسیم سحری یاد دِهَش عهد قدیم
بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذری *** سر بر آرد ز گِلم رقص کنان عظم رمیم
دلبر از ما به صد امیّد ستد اول دل *** ظاهراً عهد فرامُش نکند خلق کریم
غنچه گو تنگدل از کار فرو بسته مباش *** کز دم صبح، مدد یابی و انفاس نسیم
فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن *** درد عاشق نشود بِه به مداوای حکیم
گوهر معرفت آموز که با خود ببری *** که نصیب دگران است نصاب زر و سیم
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا *** ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم
حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد؟ شاکر باش *** چه رِهْ از دولت لطف سخن و طبع سلیم
تفسیر عرفانی
1. سخن و فتوایی قدیمی از مرشد و پیر خرابات به یاد دارم و آن اینکه:نوشیدن شراب در جایی که معشوق همدم و هم پیاله ی میگسار نیست، حرام است؛ در واقع این باده ی حلال برای آنها که درک عالم رندان و عاشقان را ندارند، حرام است.
2. سرانجام این خرقه ی متظاهر به پرهیزکاری و آلوده به ریا را پاره خواهم کرد و از شرّ آن آسوده خواهم شد، زیرا همنشینی روح پاک و لطیف با دوستی که چون او نیست و ناجنس و بد ذات است، عذابی دردناک می باشد.
3. به امید آنکه محبوب جرعه ای از شراب باش که همان لطف و عنایت و محبت اوست، بر من عاشق بیفشاند و مرا کامیاب کند، مدت زمانی است که ساکن کوی میکده شده ام؛ یعنی سال های زیادی است که در انتظار عنایت و مهرورزی محبوب مانده ام.
4. گویا خدمت گزاری دیرینه و بندگی همیشگی من از یاد او رفته است. ای باد صبا! ای پیک عاشقان! عهد و پیمان قدیمی را به یاد او بیاور؛ یعنی عاشق گله دارد که چرا محبوب به او عنایت ندارد و محبت نمی کند.
5. اگر پس از گذشت سال ها بر سر خاک گورم بگذری و عنایت تو مرا دریابد، استخوان های پوسیده ام از شور و اشتیاق این لطف و عنایت زنده خواهند شد و رقصان و شادان از گور بیرون خواهند آمد.
6. معشوق دلربای ما که به صد امید و آرزو ما را عاشق خود ساخت و دل از ما ربود، ظاهراً نباید خوی بخشنده و کریمانه عهد و پیمان را فراموش کند و بی وفایی نماید! آن روز که ما عاشق محبوب شدیم و محبت او را پذیرا گشتیم، او ما را به لطف و عنایت خود امیدوار کرده بود، از خلق بخشنده ی او بعید است که ما را نومید گرداند.
7. به غنچه بگو که از کار پیچیده ی خود دلتنگ و آزرده نباشد، زیرا که در صبح از نفس و وزش باد صبا یاری خواهد جست و شکوفا خواهد شد؛ عاشق مانند غنچه باید در انتظار صبح تجلّی محبوب شکیبا باشد. دم صبح، عنایت و محبت معشوق است.
8. ای دل عاشق و شیدا! درد عشقت را از راه دیگری درمان کن و در پی چاره ی دیگری باش؛ زیرا درد عاشق هرگز با راه درمان طبیب بهبود پیدا نخواهد کرد.
9. کوشش کن تا گوهر معرفت و شناخت اسرار غیب را به دست آوری و آن را توشه ی آخرت سازی، زیرا زر و سیم و مال و ثروت فراوان نصیب دیگران خواهد شد و این سرمایه از سرمایه ی معرفت تو کمتر است.
10. دام هوس ها و آرزوهای دنیای که شیطان گسترده بسیار سخت و دردناک است و رهایی از آن دشوار می باشد، مگر لطف و عنایت پروردگار شامل گردد و یاری نماید، و گرنه آدم از فریب شیطان رانده شده رها نمی گردد و از او پیشی نمی گیرد.
11. ای حافظ! اگر مال و ثروت نداری چه اهمیتی دارد؟ سپاس گزار خدا باش؛ چه سعادتی بهتر و بالاتر از اینکه دارای لطافت سخن و ذوق شعر و قریحه ی سالم و درست می باشی؟
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}